دیشب تو اوج خوابالودگی در سرویس بهداشتی رو باز کردم و بدون توجه به اینکه پام رو کجا میذارم لیز خودم و کامل پخش زمین شدم . نمیدونستم به خودم بخندم یا بخاطر پایی که زیرم مونده و کوبنده شده به سنگ ناله کنم . صبح پاشدم دیدم پام کبود شده .. صبح رفته بودیم دانشکده . بچه های ترم هفت کاراشون رو نمایشگاه کرده بودن منم هول شدم میخواستم رد شم حواسم نبود خوردم به ماکتشون .. ماکته یه دور کامل چرخید و اومد بی افته که گرفتمش. خوشحال از اینکه نیوفتاد. رد شدم . دوستم پشت سرم بود اونم ندید خورد بهش و پخش زمین شد فقط خداروشکر سالم موند ماکتِ . از خوردن در به سر شیم . افتادن من تو اتوبوس ، کوبونده شدنم تو دیوار و پوکوندن ماکتم که تا خونه به چهار قسمت شده بود نگم ((: حالا رفتیم ساندویچی هول شدم گفتم ببخشید اقا فلافل پخت میکنید اقا که یه پسر جونی بود یکم چپ چپ نگام کرد گفت چی خانم ؟ بعد من گفتم : فلافل پخت میکنید ؟ خندش رو به زور جمع کرد گفت بله . برگشتم سمت دوستم دیدم خم شده و دستش رو گذاشته رو دهنش بعد دو هزاریم افتاد چی گفتم . حالا هی میره میاد میگه ای خانمی که فلال پخت میکنی :| میگم تقصیر خودت بود من رو جلو فرستادی منم نفهمیدم چی گفتم ./ سوتی دادن فقط برای یه لحظمونه ..