۲۱۸


دیشب تو اوج خوابالودگی در سرویس بهداشتی رو باز کردم و بدون توجه به اینکه پام رو کجا میذارم لیز خودم و کامل پخش زمین شدم . نمیدونستم به خودم بخندم یا بخاطر پایی که زیرم مونده و کوبنده شده به سنگ ناله کنم . صبح پاشدم دیدم پام کبود شده .. صبح رفته بودیم دانشکده . بچه های ترم هفت کاراشون رو نمایشگاه کرده بودن منم هول شدم میخواستم رد شم حواسم نبود خوردم به ماکتشون .. ماکته یه دور کامل چرخید و اومد بی افته که گرفتمش. خوشحال از اینکه نیوفتاد. رد شدم . دوستم پشت سرم بود اونم ندید خورد بهش و پخش زمین شد فقط خداروشکر سالم موند ماکتِ . از خوردن در به سر شیم . افتادن من تو اتوبوس ، کوبونده شدنم تو دیوار و پوکوندن ماکتم که تا خونه به چهار قسمت شده بود نگم ((: حالا رفتیم ساندویچی هول شدم گفتم ببخشید اقا فلافل پخت میکنید اقا که یه پسر جونی بود یکم چپ چپ نگام کرد گفت چی خانم ؟ بعد من گفتم : فلافل پخت میکنید ؟ خندش رو به زور جمع کرد گفت بله . برگشتم سمت دوستم دیدم خم شده و دستش رو گذاشته رو دهنش بعد دو هزاریم افتاد چی گفتم . حالا هی میره میاد میگه ای خانمی که فلال پخت میکنی :| میگم تقصیر خودت بود من رو جلو فرستادی منم نفهمیدم چی گفتم ./ سوتی دادن فقط برای یه لحظمونه ..


۳

۲۱۷

میتونم به اندازه ی ساعتایی ک امشب گذشت بنویسم . اما خب دلم درد گرفت بدجور امشب .. تو اون چرت و پرتایی ک می شنیدم و حالم بد شد و اشک ریختم ، یه رفیقی بود که دستم رو گرفت و من و برد بیرون هوایی به سرم بخوره و از دلم بیرون بره همه چی .. یکم به ماه و حرکات ابرا نگاه کردیم و هرچی تو دلمون رخنه کرده بود رو بیرون ریختیم . مرسی رفیق . مرسی اتنا که اینقدر عاقل و رفیقی .. خندهات رو ببینم همیشه 💜

۲۱۶


بنگ بنگ : متلاشی ../

بذار از حال بد بگم ، از اینکه همه به ما مرمتیا به چشم ادمای کم ذهن و فلان و فلان نگاه میکنن ، از اینور و اونور شندیم که گفتن اره هرکی هیچ چیزی نمیشه میره سمت این رشته .. این افتضاح ترین حرفی بود که در مورد این رشته شنیدم ، اره این رشته لول پایینی داره تو هنر . چون کسی خواهان این رشته نیست تو این مملکت ، شما کافیه یه نگاه به اثار تاریخی بکنی تا دستت بیاد . وقتی آثارش بی اهمیت تلقی میشه چه برسه به رشتش .. بنظرم رشته ی خیلی هنری و تاریخی و اصلیه اما میدونید اشتباه کار کجاست . اشتباه اهمیت ندادن به این رشتس ، کلا رشته های هنر خیلی مظلوم واقع شدن تو این کشور . چه برسه به این رشته تو این دانشگاه .که فقط یه رشته ی هنر هم داره اینجا و چه برسه به این شهر . تازه الان ما میفهمیم چقد دارن دیدشون رو نسبت به این رشته عوض میکنن و امسال اساتید خوبی برای ما گذاشتن البته به نسبت . اما خب دلم میسوزه که چرا اینقدر به ناحق قضاوت میشه این رشته . بیخیال . امروز عوض انجمن علمی مرمت شدم نمیدونم دقیقا کارمون چیه اما من فقط میخوام این رشته رو بفهمم .  من دید خوبی دارم به ادامه ی این رشته .. و همچنین امیدوارم . من میتونستم همین رشته رو تو اصفهان بخونم یا حتی دلم الان میخواد به جای مرمت بنا مرمت آثار می بودم . هرچند که همون اصفهان داره . اما خب فک میکنم تو انتخاب رشته اشتباه نکردم . هرچند که هی گذشته تو ذهنم میچرخه و هی شک میکنم به انتخابام . /

 من فقط میخوام خودم رو به خودم ثابت کنم همین ./

۴

۲۱۵

نمیدونم ./ خستم/ همه چی شلوغه / من دور موندم از خودم/ فهمیدم دخترایی مثل منم هستن که برای رفتن به ی جشن از طرف دانشگاه باید اجازه بگیرن ../ من دلم خیلی چیزا میخواد / من دلم موند پیش اون کلاس تئاتر .. اما خب گاماس گاماس .. فعلا میراث یار عیدانه رو اوکی شم بعد بقیه ی برنامه های تو سرم ./ مامان میگه بشین سرجات چقد هی اون ور و این ور میری و میخوای از همه جا سردر بیاری .. میگم مامان بذار یه دوران دانشجویی خودم رو به خودم ثابت کنم فقط همین . چی میخوام مگه ؟ فقط پر و بال همین ./ بذار یاد بگیرم برای خودم زندگی کنم ../ کلاس تئاتر دیر نمیشه مگه نه ؟ فعلا دور بر کارای دانشکدمون باشم ../ ولی خب میشه خیلی کارای درست انجام داد و خیلی هم یاد گرفت .

۳

۲۱۴

آخ ک چقد دور دورم ..

به یه نقطه خیره شم و فکر فکر فکر کنم به کارای کرده و نکردم.. به خودم به تلاش هام به رسیدن هام به نرسیدن هام .. به خانوادم که از وقتی رفتم دانشگاه هیچ تایم درست و حسابی  براشون نذاشتم .. به مامانم .. به دویدن هام .. به دویدن هام .. به زندگیم .. میدونی شکرت .. شکرت .. شکرت .. شکرت که فرصت دادی تلاش کنم .. شکر .. شکر .. / بحث قسمت شد .. قسمت ادمها .. من خوب قسمت رو فهمیدم .. من خوب یاد گرفتم خواستن رو و قسمت رو .. باور کن که دیگه گلایه ایی نیست .. فقط فقط شکر تو رو لبمه.. بهم انرژی و قدرت بده بتونم بجنگم برای خودم و زندگیم .. نگاهت رو از من و زندگیم برندار / 

۲

۲۱۳

صرفا جهت تخیله ..

مغزم سسته ، ظاهرم محکم .. میدونی نمیشه چیزای تو سرم رو گفت چون هیچ کس درکی نداره .. درکی از من موقعیت من .. اره من به هر جون کندی دارم تلاش میکنم جوابم گرفتم . به خودم میگم چاره ایی جز قوی بودن نیست .. تو ذهنم عکاسی میچرخه .. دلم برای اینکه نشد برم این رشته میسوزه .. اتیش میگیره .. اما تو دستم مداده یا میکشم یا میکشم یا میکشم .. تو ظاهرم قوی بودن مووج میزنه .. تو دلم.. دلم دو نصفه .. دو نصف کامل .. میدونی صبر صبر صبر .. میدونی خدا واقعا کمک م کرد جوری که من هر روز راضی ترم .. اره دلم دو نصفه .. میترکه گاهی .. اما حالم عالیه .. من حتی عاشق مرمت شدم .. عاشق حرفایی که استادم بهم گفت و من داشتم بال درمیاوردم..

این نشون میده جواب میده یاسمین .. تلاش واقعی جواب داد . سه ماهم نیست اما من میتونم از تو عکس کروکی بزنم . منی که نقاشیم صفر بود .. جواب میده .. خواستم جواب داد . اما دریغ نمیکنم از گفتن عکاسی و عکاسی .. خدایا ببخشید که نمیشه کنار بیام .. ببخشید که وجودم هی این رشته رو صدا میزنه و حسرت میخوره که با این رتبه نشستم تو این دانشگاه .. من رو ببخش که زیاده خواهم .. من رو ببخش که علاقم رو خواهانم .. ببخش که نمیدونم مصلحتم چیه .. / نمیدونم همش همش برای تمام حرفایی که یک هفتس پر کرده این مغزم رو .. و اگه اینجا ننویسم میترکم. میدونی وقتی سخت میشه وقتی پلان و مقطع پله سخت میشه وقتی واحدارو نگاه میکنم که این که شد معماری . من سست میشم و هی میگم کاش عکاسی .

میدونم عکاسیم سخته اما شاید برای من و احساسم دلچسب و کمتر سخت ..بگم که عاشق شدم بگم که عاشق استادم شدم بگم که چقد خوبه که تهران درس خونده . بگم که چقد خفنه ، بگم که گند زدم امتحان ریاضیم رو ، بگم از حرفای قشنگ استادم که من رو به وجد اورد بگم از اینکه پونزده ساعت تمام و پشت سر هم داشتم کروکی پونزده تا ساختمون رو میزدم بگم که هنوز دوتاش مونده بگم که شنبه دو تا ارائه دارم بگم که هنوز عکاسام رو نگرفتم . بگم که خاله اومده پیشم و من دو شب پیشش بودم و داشت برام پله و مقطع توضیح میداد . بگم که دخترش چقد بزرگ شده و میتونه حرف بزنه و اسمم رو میگه سمین ((: همش بگم بگم .. یک هفته مونده همه چی رو دلم ../ حالا تخلیه شدم (: راستی بگم که  اون روزی که اتنا خونمون بود چقد بهم انرژی داد و چقد من عاشق این بشرم (: چقدی تو رفیقی اتنااا (: بمون برام لطفا ///

۱

۲۱۲

چرا یسری ها فک میکنن دختر های مو کوتاه قشنگ نیستن ، دخترای مو کوتاه نمیتونن با موهای کوتاشون زیبا باشن یا تو مهمونیا شرکت کنن ، چرا یک سر از ادمها تا موی کوتاه میبینن ریکشنشون اینه : وایی چرا کوتاه ؟؟ موهای به اون قشنگی داشتی ! حیفه .. وااایی فلاان .. چرا فکر میکنین دختراهای مو کوتاه نمیتونن تو عروسیاشون زیبا باشن یا یک سریا فکر میکنن ملاک ازدواج همین موی بلنده .. بسه این همه خرافه و باورهای چرت .. من حتی یک درصد هم احساس زشتی نمیکنم بلکه بنظر خودم خیلی هم زیبام ..شاید یکی معیار زیباییش با شما فرق کنه دلیل نمیشه بزنی تو پرش .. یا معیار خودت رو پتک کنی و بزنی تو سرش .. همه ی این چرت پرتا به کتفمم نیست .. برام اصلا مهم نیست .نمیفهمم این نظرهای چرت و مزخرف یکسری از اطرافیان روو ..

۱

۲۱۱

آخ یاسمین ، قلبت مچاله شد نه ؟ 

۲

۲۱۰

خوابم میاد شدید .. فردا شیش ساعت ترسیم دارم ، دو ساعتم ریاضی ، مقیاسا رو هنوز یاد نگرفتم ، هرچی میخوندم حالیم نمیشد ، یه مبحث ساده رو اینقدر می پیچونن که خودتم باهاش پیچیده میشی |: امروز کروکی دانشکده نفت رو زدیم ، از سرما قندیل بستیم ، یه عالمه چرت و پرت گفتیم ، سه بار نزدیک بود بخورم زمین ، یک بارم شیم خورد زمین پهن شدیم از خنده ، سلف کوبیده ی مرغ خوردیم و چهار پنج بار قاشق چنگالمون افتاد زمین ، هی رفتیم یکی دیگه گرفتیم ، عکس گرفتیم و تو برگا راه رفتیم تا صدای خش خش برگارو دربیاریم . مثه این خونه به دوشا ، ارشیو و کیف و دم و دستگامون رو میزدیم زیر بغلمون هی این ور دانشگاه رو گز میکردیم و هی اونور . میخندیدیم ، بعضیا دلخور شدن رفتیم از دلشون دراوردیم و همه چی مثه روز اول شد . وقتی اومدم دانشگاه کم کم دوست پیدا کردم ، طول کشید باهم راحت باشیم ، بعد کم کم خنده میکردیم بصورت پهن شدن ، بعد نگران رفتارامون شدیم ، نگران قضاوت ها ، حرفای پشت سرمون ، بعد نشستیم فکر کردیم ، که ما برای چی اومدیم دانشگاه ، اولویتمون چیه ؟ اومدیم قانون گذاشتیم ، گفتیم این چهارسال رو طبق قانونامون خوش و خرم بگذرونیم ، حرف دیگران هم باشه برای خودشون ./ همش ما باشیم و خنده هامون ، لحظات خوبمون . همش ما باشیم و ما باشیم / 

۲

۲۰۹

یادم باشه : کمتر بترسم . بیشتر نفس عمیق بکشم . اینقدر نگم از این و اون متنفرم . ذهنم رو خالی کنم . بیشتر و بیشتر کار کنم . زبان بخونم . برم پنجشنبه عکس بگیرم . 15 تا کروکی رو بکشم . پاور باستان رو اماده کنم و به استاد بگم امادم برای ارائه . پاور اشنایی با معماری رو حتما تا یکشنبه اماده کنم . حتما حتما جزوه ی ترسیم رو تموم کنم فردا . ریاضی بخونم . نفس عمیق بکش .. دنبال ماژیک راندو باشم . بریم کروکی دانشکده علوم رو بزنیم با بچه ها . عکس بگیرم . عکس بگیرم . عکس بگیرم . کمتر بترسم . بیشتر بخندم ./

۱
" اینکه : جایی نیست جزء اینجا برام ، که بشه یکم دور شم از دنیا "
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان