خوابم میاد شدید .. فردا شیش ساعت ترسیم دارم ، دو ساعتم ریاضی ، مقیاسا رو هنوز یاد نگرفتم ، هرچی میخوندم حالیم نمیشد ، یه مبحث ساده رو اینقدر می پیچونن که خودتم باهاش پیچیده میشی |: امروز کروکی دانشکده نفت رو زدیم ، از سرما قندیل بستیم ، یه عالمه چرت و پرت گفتیم ، سه بار نزدیک بود بخورم زمین ، یک بارم شیم خورد زمین پهن شدیم از خنده ، سلف کوبیده ی مرغ خوردیم و چهار پنج بار قاشق چنگالمون افتاد زمین ، هی رفتیم یکی دیگه گرفتیم ، عکس گرفتیم و تو برگا راه رفتیم تا صدای خش خش برگارو دربیاریم . مثه این خونه به دوشا ، ارشیو و کیف و دم و دستگامون رو میزدیم زیر بغلمون هی این ور دانشگاه رو گز میکردیم و هی اونور . میخندیدیم ، بعضیا دلخور شدن رفتیم از دلشون دراوردیم و همه چی مثه روز اول شد . وقتی اومدم دانشگاه کم کم دوست پیدا کردم ، طول کشید باهم راحت باشیم ، بعد کم کم خنده میکردیم بصورت پهن شدن ، بعد نگران رفتارامون شدیم ، نگران قضاوت ها ، حرفای پشت سرمون ، بعد نشستیم فکر کردیم ، که ما برای چی اومدیم دانشگاه ، اولویتمون چیه ؟ اومدیم قانون گذاشتیم ، گفتیم این چهارسال رو طبق قانونامون خوش و خرم بگذرونیم ، حرف دیگران هم باشه برای خودشون ./ همش ما باشیم و خنده هامون ، لحظات خوبمون . همش ما باشیم و ما باشیم /