وقتی پریدن ترسناکه همون موقس که باید بپری ، در غیر این صورت تمام عمرت و باید درجا بزنی .. میپرم .. میخوام برای یک عمر بپرم ، با اعتماد بنفس ، محکم ، قوی ، توکلت و علی الله ../ تو کمک کن قوی باشم خدا ..💫
وقتی پریدن ترسناکه همون موقس که باید بپری ، در غیر این صورت تمام عمرت و باید درجا بزنی .. میپرم .. میخوام برای یک عمر بپرم ، با اعتماد بنفس ، محکم ، قوی ، توکلت و علی الله ../ تو کمک کن قوی باشم خدا ..💫
من محالم ، به ممکن شدنم فکر نکن ../
چشام و میبندم ، فکر میکنم که ادم از هر دستی بده از همون دست می گیره ، میگم : چرا درست عمل میکنی اما اشتباه تحویلت میدن ؟ در جواب میشنوم : هر چه کنی به خود کنی .. اخرش حق به حق دارش میرسه . دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره خدایا کمک کن درست عمل کنیم ../
دکتر پوست جان من : روا نبود این چنین ما را در قحطی دکترپوست خوب گذاشتی )): اخه برای چی رفتی ؟ الان من دکترعین تو از کجا تو این شهر پیدا کنم ؟ :|
شکست برای ما نیست .. میگه : اگه نشد چی ؟ میگم میشه میشه میشه ، اگه نشد نمیدونم اون موقعه فکر می کنم ../ مامان نریز اشک ما با هم درستش می کنیم .. ما قوی تر از اینا هستیم،چیزی که نکشتمون قوی ترمون میکنه .. ما همو داریم هموو .. ما درستش میکنیم باشه ؟ من طاقت دیدن اشکای تو رو ندارم .. خدایا بهم قدرت جنگیدن بده .. (ما باهم قول و قرار گذاشتیم خدا،اون شب و یادم نمیره که این راه افتاد تو دلم،وقتی همه ی درا بسته شد تو این درو برام باز کردی ! بذار .. کمکم کن برم داخل این راه ..)محکم بودن .. قوی بودن .. بلند شدن .. سخته .. اما کمکم کن .. لطفااا ../ .. بلاخره تموم میشه .. خدا میدونه چقدر دلم برای مامانی تنگ شده،دلم بغلش رو میخواد ، دلم گرفتن دستاش رو میخواد ( هیچ وقت این حرف رو درک نکردم که مادربزرگا وپدربزرگا پیامبران خانواده اند تا اینکه بابایی برای همیشه رفت .. دلم میخواد به همه ی اونایی که این نعمت پدربزرگ رو دارن بگم : سفت بغلشون کن ، لبخند بزن بهشون دستشون رو ببوس، به دستشون چایی بده ، اونقدر پیشش باش که وقتی خدایی نکرده دیگه نبود نگی ای کااش ..بهشون بگو دوستشون داری بهشون بگو چقدر برات عزیزن ، بهشون بگو چقدر نیازشون داری تو زندگیت ، بهشون بگو : بابا بخدا زندگی بدون شما ها جهنمهه .. جهنم .. بهشون بگو بگو ../ مامانی یک ماهه مسافرته و من دلم براش تنگ شده اونقدری که صحبت کردنای هر روزمون جوابگوی این دلتنگی نیست .. / چقدر قشنگ میشه تفاوت رو احساس کرد اون یکی مادربزرگم هم یک ماه مسافرت بود امروز برگشته و من دلم میخواست بیشتر بمونه ، حالا که اومده تنش ها بازم اغاز میشه در این حد یعنی (: / خیلی کارا هنوز مونده .. + امشب تصادف کردیم زدیم اینه ی یک طرف ماشین یه اقایی رو له و لورده کردیم ، البته من پشت ماشین نبودم بابام بود طبق بررسی هایی که من انجام دادم ما مقصر نبودیم ، افسر اومد و گفت بعله شما مقصر نیستید (: به بابام میگم بیا یاد بگیر چقدر خوب تشخیص دادم حقشه برم افسر راهنمایی رانندگی شم ((((: ولی خدایی خیلی شیک اینه ش له شد تا دفعه ی دیگه راه بدی به ماشین کناریت -_-
نمیدانم روشی که در پیش گرفته ام درست است یا نه ؟ در عرض دو روز با ورزش و رقص و کم خوردن یک کیلو کم کردم ، یک کیلو از پنج کیلویی که قرار است کم کنم ، اگر پنج کیلو را کم کنم میروم برای پنج کیلوی بعدی هرچند که ان موقع پوست استخوان میشوم ./ پریروز بعد از دوماه پشت ماشین نشستم ، انتظار داشتم فراموش کرده باشم ، اما روان تر از انچه فکر می کردم رانندگی کردم و خیالم از بابت اینکه فراموش نکرده ام راحت شد./ امروز روز دختر است و داشتم به این فکر میکردم که اگر پسر بودم شاید بهتر میشد ، هرچند که اصلا پسر بودن را دوست ندارم و اگر پسر بودم به طبع دختر بودن را دوست نداشتم .. دلم روزی را میخواهد بین این دو هیچ هیچ تفاوتی نباشد ،هر دو جنس انسان اند و مختار .. دلم روزی را میخواهد که جامعه ی مان مردسالار نبااشد و بیشتر زنان امور کار را بدست بگیرند و برای زنان و دختران احترام بیشتری قائل شوند و به قول همان جمله ی عربی : به پسراتون یاد بدید : دختر خود وطن ، خود رفیق ، خود زندگیه ..
خدا حال قومی رو تغییر نمیده بلکه همه بخوان و تلاش کنن .. با دست گرفتن کاسه ی چه کنم چه کنم هیچ دردی دوا نمیشه ، همت میخواد ، همدلی و اعتماد میخواد که نیست تو این جامعه ،نمیفهمم چرا نمی بینن که داریم سقوط می کنیم اما تلاشی نمیکنن؟ ما فقط یاد داریم از مشکلات بگذریم ، کنار اومدن رو خوب یاد گرفتیم .. امیدوارم امیدوارم همه مون همه مون دلمون به حال خودمون بسوزه و کاری کنیم و سعی کنیم این کشتی به گل نشسته رو نجات بدیم . نمیخواد اپلو هوا کنیم ، هر کی وظیفش رو انجام بده همه چی حل میشه ../