اخـرین ازمـون قلمچی (:

و بالاخره ازمون بیستم هم داده شد و تموم شد

رفت پی کارش اما خدایی واقعا قلمچی از خیلی 

لحاظ از گزینه بهتره (: راضیم ازت قلمچی (:

دیشب دریغ از یک ثانیه خواب سپری شد ٬ 

جوری که خونه رو متر میکردم ٬ حرص میخوردم

بقیه تو خواب نازن اما من خوابم نمیبره ٬ شبای

قبل حداقل تا چهار خوابم نمیبرد اما بعدش بیهوش

میشدم اما دیشب چهار شد خوابم نبرد پنج شد 

شش شد اخر سرم پاشدم اماده شدم برم ازمون ٬

تاکسی بیسیم زنگ زدم اومد اولشکه پیدام نکرد |:

بعدم ماشینش اینقدر قدیمی بود که جون میکند

بیشتر از دنده دو نمی تونست بره ٬ خیلی قشنگ 

به دست اندازا توجه نمینمود ٬ چون راه طولانی

 بود خیلی نامحسوس کمربندم و بستم و فقط

صلوات میفرستادم چپ نکنیم از بس که ماشین تکون

میخورد . قشنگ موقعه ی سبقت نزدیک بود

 بریم تو جدولا .حالا تو همون سرعت بالا میخواست

بنده خدا عینک بزنه اون لحظه هم نزدیک بود 

بزنه به ماشین کناری ٬ خلاصه که سکته کردم تا رسیدم

چشامم باز نمیشد از خستگی . رفتم سر جلسه ٬ 

چشمام داشتن از حدقه بیرون میزد ٬ به زور 

سوالارو جواب دادم ٬ دلم میخواست با دستم

چشامو دربیارم ]: مثه چشمایه شخصیت نقی تو 

پایتخت شده بود ٬ پت پت میکرد ((:

خلاصه بحمدلله جان سالم بدربردیم

 از اخرین ازمون قلمچی (:

۷

کلآفگی مَحض


.  مآمآن منو هنوز همون دختر دبیرستآنی می بینه که مدآم تذکر میده که : بخون ، خیلی بخون ، هلآک کن خودتُ

منم بآ یه خونسردی و یه نگآه خآص که می گه : عآدی شده دیگه این حرفآ برآم |: نگاش می کنم [ میدونم خوبیمُ میخواد ] بهم میگه تو فکر کن این مثه یه صبحآنس

که همیشه باید بهت بدم ( بگم ) یعنی تو باید این حرفُ همش از من بشنوی امآ نآراحت نشو و .. منم خب دیگه برآم

عآدی شده این حرفآ ، یعنی دیگه نآراحت نمیشم / مآمآن من در عین اینکه یه فرشته یِ کآملِ و اینو همه می دونن و می

بینن ، در حدی سخت گیری می کننه که دلم میخآد گاهی برم تو دیوآر ، یعنی دآنش آموزآیی که مآمآن تربیت می کنه دیدن

دآره : مآدرآشون اول سآل دخترآیِ لوس ، بی نظم و بی سوآد میدن دست مآمآنم و یه دختر بآ نظم و بآ سوآد تحویل می

گیرن ، دیگه فک کنید ببینید منو خوآهرم چی هستیم ((: دی

 . اونقدری از دست این قلمچی اعصآبم خورده که اگه پشتیبآنِ زنگ بزنه می گم تآ ازمون چهارم میآم و دیگه نمیآم بآ این بی

نظمیتون ، یه مآهِ دآرم می گم رشتمو عوض کنین ، دآرم هی این تجربی رو امتحآن میدم و الآن حآضرم موهآیِ گنجی زآده رو

دونه دونه بکنم ، بآ این فرمآلیته بودن جلسه هآ و مشآورتون که فقط بلدین عکس بگیرین ، اخه مگه نمی گید فرم نظر سنجی

! پس چرآ میای دونه دونه بآلآ سرمون که ببینی چی زدیم ؟ میگه تحت هیچ شرآیطی خروج زود هنگآم ندآریم ! اگه طرف

 مشکل دآشت نتونست بمونه چی ؟ خوبه مدیر پشتیبآنا بودی تو -_- پشتیبآنمم که رو هوآست ، نیست اصن معلوم

نیس کجآ رفته ، امروز همه مونو تو سآلن کرده بودن ، به دستشویی رفتن آدمم کآر دآرن -_- وآلآ کنکور از آزمونآیِ شمآ رآحتر

بود و اونقدری که شمآ استرس وآرد میکنین ، اونجآ استرس وآرد نمی کردن ، یه جوری حرف میزنه که انگآر طلبکآر از آدم ، مثلا

گرفتم زدمش که اینجوری حرف میزنه ، اینقد این دفتر برنآمه ریزیشونُ توضیح دآدن که تو گوشم دفتر برنآمه ریزی اکو میشد .

بعد اومده میگه بپرسم ببینم بلدین ! :| اصل ُ ول کردن چسبیدن به فرع ، بنده تآ دو هفته پیش دنبآل پشتیبآنم بودم که چند

دقیقه ازش مشآوره بگیرم ، فقط یک بآر دیدمش اونم تو آزمون بعدشم رفت و محو شد . حآلآ این مدیر پشتیبآنِ هس که فقط

بلده گیر بده ، ما را به خیر شمآ امید نیست وسلآم ،نخوآستیم اینجوری آزمون بدیم و هر مآه بی نظمیتون مغزم ُ شآلآت کنه .


photo by : topcaptures

۴
" اینکه : جایی نیست جزء اینجا برام ، که بشه یکم دور شم از دنیا "
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان