و بالاخره ازمون بیستم هم داده شد و تموم شد
رفت پی کارش اما خدایی واقعا قلمچی از خیلی
لحاظ از گزینه بهتره (: راضیم ازت قلمچی (:
دیشب دریغ از یک ثانیه خواب سپری شد ٬
جوری که خونه رو متر میکردم ٬ حرص میخوردم
بقیه تو خواب نازن اما من خوابم نمیبره ٬ شبای
قبل حداقل تا چهار خوابم نمیبرد اما بعدش بیهوش
میشدم اما دیشب چهار شد خوابم نبرد پنج شد
شش شد اخر سرم پاشدم اماده شدم برم ازمون ٬
تاکسی بیسیم زنگ زدم اومد اولشکه پیدام نکرد |:
بعدم ماشینش اینقدر قدیمی بود که جون میکند
بیشتر از دنده دو نمی تونست بره ٬ خیلی قشنگ
به دست اندازا توجه نمینمود ٬ چون راه طولانی
بود خیلی نامحسوس کمربندم و بستم و فقط
صلوات میفرستادم چپ نکنیم از بس که ماشین تکون
میخورد . قشنگ موقعه ی سبقت نزدیک بود
بریم تو جدولا .حالا تو همون سرعت بالا میخواست
بنده خدا عینک بزنه اون لحظه هم نزدیک بود
بزنه به ماشین کناری ٬ خلاصه که سکته کردم تا رسیدم
چشامم باز نمیشد از خستگی . رفتم سر جلسه ٬
چشمام داشتن از حدقه بیرون میزد ٬ به زور
سوالارو جواب دادم ٬ دلم میخواست با دستم
چشامو دربیارم ]: مثه چشمایه شخصیت نقی تو
پایتخت شده بود ٬ پت پت میکرد ((:
خلاصه بحمدلله جان سالم بدربردیم
از اخرین ازمون قلمچی (: