فیلمآیِ دوربین قدیمی مونو پیدآ کردیم و دآدیم تبدیل شون کردن و ریختن تویِ CD ، یک عآلمه حِس خوب پآشیده شد تو دلم
بآ دیدن مآمآن بابایِ کوچولوم (: از مرآسِم بله برون ، خنچه ، گرفته تآ تولد یکسآلگی مَن ..
چقد روآبط بهتر بود ، یآ شآید بهتره بگم چقد نمیشنآختیم بعضی از آدَمآ رو (: ادمآییِ که بیست سآله تو زندگیمونن ، آدَمایی
که هی نیش زدن ، هی نیش می زدَن و مآ فقط سکوت .. دلم برآیِ سکوتمون میسوزه ، برآیِ مظلومیت خآنوآدم .. خآنوآده یی
که خوآهان آرآمِشه ، خوآهان صلح ابدی .. هی از خودم میپرسَم : حآلِ دلمون بهتر بود وقتی نمیدونستیم آدما تا چقد می تونَن
بد بآشَن ؟ "زندگی دآد ُ ستد میکنه ، ازت زمآن می گیره و بهت آدمآ و دنیآتُ میشنآسونهـ .. "
خوآهر کوچولیی که سینه خیز می رفت تند تند « قربون لپآت شَم یکی یه دونه یِ مَن ^_^ »
به مآمآن ُ بابام نگآه می کنم که عآشقآنه بزرگمون کردن و امیدوآرم روزی بخشی از زحمآتشونُ جبرآن کنیم " ببینَم خندَتونُ هر