با اینکه سعی میکنم روابط اجتماعی خوبی داشته باشم اما هنوزم کم میارم در مقابل خودم . سفیر گردشگری خیلی کمکم کرد و به این باور رسیدم که میتونم و حتی خودم تعجب میکردم از اینکه اینقدر دوستانه و با روی خوش میرفتم سمت آدمایی که از اونور ایران اومده بودن و اولین بار بود می دیدمشون اما روم هنوز باز نشده نسبت به بچه های گروه . خب من نمی تونم خودمو یهو بندازم وسط آدمایی که تا باحال باهاشون هم کلام نشدم ): امشب من حرص خوردم از خودم که اینقدر آرومم تو این شرایط .
اولین تعطیلاتی بود که خیلی خوش گذشت . اولین تعطیلات عجیب و جدید بود . فقطم بخاطر سفیر گردشگری بود . جزء بستن شیت پله هیچ کاری از دانشگاه رو انجام ندادم . از ۱۵۰ پرسپکتیو یه دونشم نکشیدم |: امیدوارم برسم تو این یه ماه بکشم .
امیدوارم این پوست کلفت شدنم تو برخورد با آدمایی متفاوت با برخوردهای عجیب باقی بمونه . امیدوارم گارد اجتماعی وجودم رو بذارم کنار . امیدوارم یکم همه چی رو راحت تر بگیرم .