Thursday 26 Mehr 97
خسته کوفته .. با پاهای قرمز ): چهار ساعت تمام برای درس ترسیم سرپا بودم ، ظهر رفتیم جشنواره بازی و هیجان دو گروه شدیم یک گروه دختر و یک گروه پسر ، گروه ها هفت نفری بود ، از سوالای مسخره و بی تربیتیش ک بگذریم پهن شده بودیم از خنده ، نمیتونستیم از زمین بلند شیم ./ ( یکی از استادام اسمم رو یاد گرفته ، دائم یاسمین فلان یاسمین عکس یاسمین بیااا ) کشته من رو ، کل کلاس اسمم رو یاد گرفتن ، رفتم بگم استاد اسمم رو نخوندی ، پسره میگه تورو که دیگه میشناسه بیا برو ، فردا قراره بریم یکی از روستاهای سرسبز دور و اطراف ، خدایا ما رو به یک راهی سر بده ، مراقبمون باش و سالم باشیم منم بتونم چند عکس درست و حسابی بگیرم ../