همین یک ساعت پیش تموم شد رسم مام ، امیدوارم بتونم سرعتم رو بالا ببرم ، چهارشنبه ریاضی داشتیم ، خداوکیلی مرده بودیم از خنده ، از بس ریاضیش چرت بود (: داشت مجموعه ها رو درس میداد ( a زیر مجموعه ی b ) دیگه شما عمق فاجعه رو حس کنید ، تا ساعت دو ی ظهر علاف بودیم چون استاد نیومده بود و گفته بود بمونید میایم ، کل دانشگاه رو گشت میزدیم ، تا وقتی دیگه بالاخره منت گذاشتن تشریف اوردن ، اونقدر ترسناک بود استاد که من دهنم اصن باز نمیشد ، اخه اصلا بهش نمیومد . گفت که خلاصه پوستتون رو قراره بکنم از الان بگم ، ما هم |: کسی جیکش در نمیومد / گفتم شنبه کنفرانس دارم ؟ به غلط کردن افتادم |: هیچ متنی پیدا نکردم ، استرس دارم زیاااد ، متنی که پیدا کردم از یک جامعه شناس یهودیه ، فک کنم کلا از کلاس پرتم کنه بیرون ، اما من قسمتای خوبش رو جدا کردم همونا رو بگم براشون ، فهمیدم همه پشت سرم یا فحش دادن یا خود شیرین خطابم کردن ((: فقط استرس کنفرانس رو دارم ، میخوام از رو بخونم ، چون خیلی زیاده و زیاد به متن مطمعن نیستم چون خیلی روشنفکرانس میترسم این استاد به ظاهر روشنفکر همین اول کاری چیزی بهم بگه ، دعااا کنید خوب برگزار شه برعههه .. مردم از استرس پروردگاارا ..
تا حالا محیطی ندیدم که اینقدر دوستی پسرا و دخترا زیاد و خیلی تو دید باشه ، خیلی درگیرن خیلی ، بعضیاشونم که امان از یه ذره سلیقه، محیط ش خیلی دیگه ازاده ، احساس معذبی دارم و دلم برای دبیرستان و جو ش تنگ شده ، خدا وکیلی نمیشه تو دانشگاه دووید ، شیطونی و مسخره بازی هم نمیشه دراورد ، خلاصه که تا عادت کنم طول میکشه . /
دوربینم هم رسید 😍 سه روز اول همش دستم بود ، الان کارم زیاد شده ، غصه میخورم وقتم کمه نمیتونم باهاش عکس بگیرم ، باید برای هر روز یه یک ساعتی تایم براش بذارم ، اینقدر جزئیات داره که قاطی کردم ، براش کیف و یه سری وسیله باید بگیرم ، عجب دلبری 😍 📷 دلم میخواد شبا بغلش کنم باهاش بخوابم D: بابام میگه فقط اگه ببینم ازش استفاده نکنی ازت میگرمش (: تاکید کرده به درست هم نباید لطمه بزنه |: