نمیدونم این چندمین باره که ارزو می کنم اینجا تو این حوالی .. نباشم .. خیلی وقته دلم میخواد این چیزای الان رو نبینم .. هروقت میبینم میشنوم قلبم فشرده میشه .. له میشه .. اما میگم تو ادم خودخوری نیستی ، لازم نیست اینقدر حرص هر چیزی رو بخوری ..اما نمیشه واسه خیلی چیزا نمیشه حرص نخورد .. نمیشه خیلی چیزا رو دید و راحت رد شد .. حالم بهم میخوره از ملتی که به هم دیگه رحم نمیکنن .. حال هم رو درک نمی کنن .. یه چیز ساده رو که تا دیروز 10 تومن میفروخته الان چهار برابر میفروشه .. تو چی حالیت میشه از انسانیت .. مگه خانواده نداری مگه قرار نیست مسلمون باشی .. به خدا که هیچی از مسلمونی حالیت نیست .. چرا اسم مسلمونی رو به یدک میکشیم ؟ بهم زدن ارامش مردم یعنی عزاداری ؟ به خدا که حسین راضی نیست براش تو سینه چاک بدی .. لباس فلان قیمتی مشکی بپوشی ، بیای خیابون خودنمایی .. این ملت یکبار ازخودشون نپرسیدن دلیل جنگ حسین چیه ؟ خدایا ما چه ملتی هستیم که هیچی از حسین یاد نگرفتیم ولی همچنااان ادعا داریم .. من خستم از این ادماا .. خستم از هرکس که بند نامردیِ .. بند خوردن حق مظلومه .. چه جوری میتونیم اینقدر خودمون رو کامل بدونیم وقتی یه اصل ساده رو هم بلد نیستیم و نمیدوونیم .. ما حتی بلد نیستیم دست همو بگیریم تو سختیا .. ما حتی بلد نیستیم به خودمون رحم کنیم .. ما هنوز بلد نیستیم وقتی کسی داشت حق یه ادم رو میخورد وایستیم حقش رو بگیریم ، ما فقط بلدیم رد شیم .. ما رد شدن رو خوب یاد گرفتیم .. کااش تو یه دورانِ دیگه بودیم .. کاش تو اون دوران ادما کمی مهربون تر بودن .. فقط بیایم مثل پازلای بچگیامون باشیم .. هر کی به نوبه ی خودش یه تیکه از این پازل رو درست کنه .. بیایم خودمون رو نجات بدیم .. خیلی وقته داریم تو این منجلاب غرق میشیم .. امـان .. امـان .. ( ادم نمیدونه از چیه این جامعش گله کنه .. از وضع اقتضادی .. از فرهنگ مردمش .. از چی .. اما وقتی به حد انفجار میرسم .. دستم رو میذارم رو نبضم و میگم شکرت بابت زنده بودنم .. اینجوری کمی خلاص میشم .. )