۵۰

چه عیبی داره تصمیمی بگیرم هر چند سخت .. 

دیگه ذهنم نمیکشه ، حوصله ی شلوغی ندارم ، جای اروم میخوام ، جایی که لازم

نباشه تحمل کنم ، تحملم تموم شده ، ته کشیده ، ته ته.. حوصله ی بحث ندارم ،

حوصله ی حرف زدن ندارم ، دلم میخواد خونه خالی باشه ، دلم میخواد تمام وسایل 

اتاقم و پرت کنم تو کوچه ، دلم میخواد هر چی دارم و بریزم بیرون و برام یه اتاق خالی

بمونه .. خالی خالی .. دلم میخواد دیوارا برن از دورم .. دارم خفه میشم ..

قبلا تصمیم گرفته بودم ، اما پشیمون شدم امشب دیگه تحملم ته کشید ، پاشدم و تمام

وسایل ضروری مو جمع کردم همشونو ریختم تو ساک .

« بردار .. چمدونت ُ بردار .. دل خسته برو .. »

 میرم .. میرم خونه ی مامانیم ..

میرم اونجا تا هر وقت شد ، میدونم دلم برای خوابیدن رو تختم تنگ میشه ، میدونم دلم

برای اتاقم تنگ میشه ، میدونم دلم برای مامان و بابا و خواهری تنگ میشه ، اما برمم ،

عصرا میان پیشم ، دلم تنگشون میشه اما برمم برمم از شلوغی ذهنم راحت شم ،

وقتی خونم ذهنم مشغول همه چیز میشه ، از ذهن مشغولم متنفرم ..

نجات پیدا می کنم میدونم .. میرم میرم میرم میرم .. 

خستگی مو می تکونم ، نمیدونم کی بر میگردم خونه ، اما دلم میخواد اونجا باشم مثه

 ده سالگیم مثه یازده سالگیم ..

تموم میشه مگه نه ؟ درست میشه مگه نه ؟ اره میدونم خوب میدونم .. میدونم .. میدونم

دلم میخواد یکی سفت بغلم کنه دلم میخواد الان فاطمه همین الان الان اینجا می بود ،

سرم و میذاشتم رو شونش تموم حرفامو بهش می گفتم .. کاش ..

تنهایی سخته .. دوری از دوستات سخته ،سخته سخته سخته ، سخته نتونی حرف بزنی .

سخته .. میترکی یهو ، میترکی و بنگ همه چی درهم برهم میاد تو ذهنت و از چشات

میریزه بیرون ، یا شایدم از دهنت .. اونجاس که میگی :  ترکیدمآا ، اما کاش حرف 

میزدم بجای داد و گریه ، کاش کااااااش زودتر همه چی حل شه تا خل نشدم  ..

.


شکرت شکرت برای همه چیزای زندگیم ، دیگه خجالت می کشم چیزی بخوام ، چون هر 

چی خواستم دادی بهم ،از تو نخوام از کی بخوام خب خدا ، بازم شکرررت

 شکرت شکرت دلبرترین معبود (:


" اینکه : جایی نیست جزء اینجا برام ، که بشه یکم دور شم از دنیا "
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان