ای بر پدرت دنیآ ٬ آهسته چه هآ کردی ؟

می بینی نبودت هر لحظه بر سرمان آوار میشود بابایی جآن ؟

می بینی از تو گفتن کار همیشگیمآن شده است ؟

می بینی برگهآی خشک شده ی زندگیمآن را ؟

می بینی دهن کجی وسایل خانه را در نبودت ؟ 

می بینی غم پنهان پس هر خندیمآن را ؟ 

جآن دلم می بینی در نبودت چه هآ می کشیم ؟

می بینی نبودت که با مآ چه هآ نکرد !؟

می بینی وقتی از تو می گوییم چشمآنمان سیل راه می اندازد ؟

ای بر پدرت دنیآ .. آهسته چه هآ کردی ؟

باور ندارم نبودت را ٬ باور ندآرم که دیگر نیستی .

مدام نگاهم به در است که کی می آیی ! 

 خانه هر لحظه نبودت را پتک می کند و بر سرمآن می کوبد ..

دلم میترکد وقتی می ایم خانه ات و مبلت رآ خالی می بینم !

کجایی دانای من ؟ کجایی مرد روز هآی سخت ؟

کجایی برایم قصه بگویی ؟ کجایی که وقتی اخم می کنم دعوایم کنی ؟ 

کجایی سربه سرم بگذاری ؟ کجایی که برایت چای بیاورم ؟ 

کجایی که برایت از ادمهآ گله کنم و تو ارامم کنی ؟

این رآ بدان نمی شود بآ نبودت کنار بیاییم . 

این رآ بدان تو برایم بهترین بهترینهآ بودی و هستی جآن جآنان .

photo by : topcaptures

۲
" اینکه : جایی نیست جزء اینجا برام ، که بشه یکم دور شم از دنیا "
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان