بعد مدتها !

دنیا جای عجیبی ست .. خیلی عجیب . چند ساعت پیش داشتم مراسم گرامیداشت پریسا و ری را را نگاه میکردم و حرف های دوستان و آشنایانشان را گوش میدادم و همچنین حرف های پدرش را و آن پرده ی پشت سرشان تصویر پریسا و ری را ی زیبا را نشان میداد و آن چشمان زیبایش را .. گمان نمیکنم کسی آن چشمان را ببیند و فراموششان کند گمان نمیکنم کسی لبخند مادرانه ی پریسا را فراموش کند . حامد می‌گفت ، من باور ندارم به اینکه میگویید آنها به بهشت رفته اند ، آنها در خانه ی خودمان هم انگار در بهشت بودند ما بهشت خودمان را داشتیم . اه که قلبم میسوزد ، درد میکند .‌ . بگذریم نگویم ساکت بمانم . نمیدانم چند وقت است ننوشتم ، یا بهتر بگویم اینجا ننوشتم ، هراز گاهی در لابه لای سیو مسیج های تلگرام برای خودم پیامی را سند میکردم ، دانشگاه رفتم آمدم خواندم نوشتم عکس گرفتم در مسابقات شرکت کردم ، کلاس عکاسیم را با نمره ی خوب تمام کردم ، زبان را شروع کردم ، سختی کشیدم ، معدل الف شدم ولی هنوز ترم جدید را شروع نکردم ، تازه به تعطیلات بین دو ترم خودم را مهمان کرده ام . تحویل پروژه ی سختی پشت سر گذاشتم ، تحویلی که مریضی و بیخابی برایم به همراه داشت تحویلی که شبها چهار می‌خوابیدم و هشت بیدار میشدم اما به نمره ی کاملش می ارزید که نصیبم شد ، این ترم ماجراها از سر گذراندم ، بیشتر شکستم بیشتر بلند شدم ، نمیدانم کجا بود خواندم یا حتی کسی می‌گفت ، زندگی کوتاه است آنقدر که نمی ایستد تو خودت را سرپا کنی ، اتفاقات این چند وقت ، یادم داد یا بهتر بگویم یادمان داد این زندگی لعنتی هیچ تضمینی ندارد ، تمام میشود و می رود ، حال میخواهی بنشینی و غصه بخوری و فکر کنی یا میخوای برایش بجنگی فرقی ندارد در روی زمین در حال غر زدن باشی و بی هیچ تلاش تمام میشود یا میخواهی دانشجو یا مهاجر روی ابرها باشی میاد و تمام میشود و می‌رود به همین راحتی ، تمام میشود و میخواهم خودم خوب تمامش کنم ، راستی تنها کار مفید این سه ماهم  زبان و عکاسی بود ، میدانی کمی به خودم امیدوار شدم ، زمانی که ایمیل آمد عکسم به مرحله ی دوم رقابت امارات راه پیدا کرده بود هرچند که به مرحله ی آخر نرفت اما برایم همان چهار مرحله امید خوبی بود که نیازش داشتم . سه ماه سختی بود اما خوب بود ، حس زنده بودن داشتم و دارم ، زمانیکه تلاش میکنم تقلا میکنم بدون در نظر گرفتن نتیجه اش برایم ارزش دارد ، تلاشم برای خودم مهم است ، آن وقت احترام بیشتری برای خودم قائل میشوم . اما همچنان قصه ام سر دراز دارد . 

راستی دلم برایتان تنگ شده بود بازدید های وبلاگ برایم امید است ، ممنون که می آیید و می روید حتی بدون کامنت . همین هم خوب است ممنون که حس زنده ماندن به اینجا میدهید . 

۱
atena aa
16 Bahman 18:13

این صفحه رو ذخیره کردم که هی برگردم نگاش کنم انرژی بگیرم:)

پاسخ :

عزیزم :*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
" اینکه : جایی نیست جزء اینجا برام ، که بشه یکم دور شم از دنیا "
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان